آرزوهای زیبای بابا
به نام او سلام زیبا روی بابا خوبی نفسم می دونی بابا، بعضي وقتها حسوديم به حدي مي رسيد كه دوست داشتم فقط به من فكر كني و هر جا قدم بر مي داري دوست داشته باشي با تو هم قدم باشم دوست داشتم سرتو روي سينه بابا بزاري و با نوازشهاي دستان بابا به خواب بروي دوست داشتم تمام فضاي خانه صداي بابا گفتن تو باشه دوست داشتم ....... ممنونم بابا جدي مي گم بابا اگر الان بميرم بدان آرزوهاي زيبايم را احساس كردم نمي دانم چي شد هنوز هم نمي دانم ولي چند روز تمام آرزوهاي من برآورده شده بود كسي رو نمي ديدي و فقط با من بودي كنار من بودي و هر لحظه آغوش گرمت را براي من باز مي كردي هر لحظه من رو صدا مي كرد...
نویسنده :
اهورا
10:00